تاریخ ایران از یاد نخواهد برد زنانی مثل شیرزن کرد شیرین علم هولی را که با مقاومت خود در برابر این نظام زن ستیز نشان دادند که زن ایرانی از حق خود کوتاه نخواهد آمد.
۱۹ اردیبهشت، روز پر کشیدن شیرین علم هولی است که به درستی لقب «شکوفه مقاومت مردم کردستان ایران» را از آن خود کرد.
شیرین علم هولی در ۱۳ خرداد سال ۱۳۶۰ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو در استان آذربایجان غربی متولد شد.
وی در اردیبهشت سال ۱۳۸۷ در تهران توسط مأموران امنیتی و لباس شخصی ها دستگیر شد و به مقر سپاه منتقل شد. به محض ورود به بازداشتگاه قبل از هر سوال و جواب او را کتک زدند. ۲۵ روز در سپاه بود. ۲۲ روز در این محل در اعتصاب غذا به سر برد. در این مدت تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داشت. بازجوها مرد بودند و با دستبند او را به تخت بسته و با باتوم و کابل و مشت و لگد به سر و صورت و کف پاهایش می کوبیدند. در این مدت شیرین حتی زبان فارسی بلد نبود که متوجه شود پاسداران از او چه می خواهند.
شیرین علم هولی پس از گذراندن یک سال و ۹ ماه حبس در زندان اوین در تهران روز ۸ آذرماه دادگاهی شد و به اتهام همکاری با گروه پژاک به اعدام محکوم گردید. یکی از زنانی که در دوران زندان مدتی با او هم بند بوده از او چنین یاد می کند، «حدود ۴۰ روز در بند ۲۰۹ با هم بودیم و بعد ما را از هم جدا کردند. شیرین در زندان نزدیک ترین آدم زندگیم بود. برای من مثل یک خواهر بود. در واقع شیرین فرشته نگهبان من در دوران اسارتم بود.
تمام زندان اوین چه زندانیان سیاسی و چه زندانیان عادی… همه به او احترام می گذاشتند. او بسیار دست و دلباز بود و همیشه لبخند به لب داشت. در بدترین شرایط هم لبخندی می زد و می گفت، «این نیز بگذرد»
شیرین به معنی واقعی کلمه آزاده بود، کسی که به زندانیان عادی کمک می کرد.
طبق قوانین شیرین باید دو سال حبس می کشید ولی این دو سال تمام نشده بود که اعدامش کردند.»
این زن هم بند او که از اعدام شیرین به شدت منقلب شده بود در مورد اعدام او گفت، «مرگ شیرین تا مدت ها وجدان انسانی جهان را سنگین خواهد کرد. این عمل بی عدالتی محض بود.»
شیرین علم هولی در دوران اسارتش در زندان اوین مورد شکنجه های وحشیانه ای قرار گرفت. خودش در نامه ای از فشارها و شکنجه هایی که بر او اعمال شد اینطور نوشت: «… من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟ پس من می گویم: من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام. زبانم کردی است، اما اجازه ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجازه نمی دهند با زبان خودم بنویسم…
به من می گویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس می گویم اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.
جناب قاضی محترم، آقای بازجو! در آن زمان که من را بازجویی می کردید حتی نمی توانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجویی ام کردید و محاکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمی فهمیدم در اطرافم چه می گذرد و من نمی توانستم از خود دفاع کنم.
شکنجه هایی که بر علیه من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه هایی که شد
ه بودم با من روزی را سپری می کنند. ضربه هایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردهای شدید هجوم می آورند. سردردهایم آنقدر شدید می شود، که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد، ساعتها از خود بیخود می شوم و در نهایت از شدت درد، بینی ام شروع به خونریزی می کند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمی گردم و هوشیار می شوم.
وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را می گذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم…»
در جای دیگری شیرین علم هولی از برخورد یکی از بازجوها نوشت: «یک روز در هنگام بازجویی، چنان لگد محکمی به شکمم زدند که بلافاصله دچار خونریزی شدیدی شدم. یک روز یکی از بازجویان به سراغم آمد، تنها بازجویی بود که او را دیدم. در سایر مواقع چشم بند داشتم. او سوال های بی ربطی از من پرسید. وقتی جوابی نشنید، سیلی ای به صورتم زد و اسلحه ای از روی کمر خود باز کرد و بر سرم گذاشت و گفت: «به سوال هایی که از تو می کنم جواب بده. من که می دانم تو عضو پژاک هستی، تروریستی، ببین دختر تو حرف بزنی یا نه فرقی نمی کند ما خوشحالیم که یک عضو پژاک در دستانمان اسیر است.»
شیرین علم هولی پس از این دوران سخت و پرفشار در زندان اوین به اتهام همکاری با پژاک در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ بدون اطلاع خانواده و وکلایش اعدام شد. یادش گرامی باد!