اشرف احمدی به میله ها فکر نمی کرد، امید آزادی در ضمیرش شعله ور بود

اشرف احمدی

قصه های مقاومت زنان – قتل عام سال ۱۳۶۷

فرشته اخلاقی در چهارمین بخش از گفتگوی خود، به شرح حال یکی از برجسته ترین زنان مبارز ایران می پردازد:‌ اشرف السادات احمدی علون آبادی که او را به اختصار اشرف احمدی صدا می کردند.

زندانی سیاسی با سه سال سابقه زندان در دیکتاتوری شاه و ۷سال اسارت در دیکتاتوری ولایت فقیه خمینی.

متولد ۱۳۲۰، ۴۷ساله، دیپلم، متأهل و دارای ۴فرزند.

«مبارزه برای یک زن در آن زمان، انتخابی بسیار سخت و نوعی سنت شکنی محسوب می شد؛ چون فرهنگ مسلط در جامعه، زنان را صرفاً مناسب خانه داری یا بچه داری می دانست، نه هیچگونه تأثیرگذاری در حرکت سیاسی و اجتماعی جامعه.

در میان خانواده‌های زندانیان سیاسی در دوران دیکتاتوری شاه در ایران، اشرف احمدی از فعال ترین زنانی بود که در راه اندازی و هدایت تجمع ‌ها و حرکت ‌های اعتراضی نقش جدی داشت. در همان ایام، هنگامی که انقلابیون به دادگاه برده می شدند، از آنجا که برادر بزرگتر او جزو زندانیان سیاسی مجاهد بود، او در جلسات دادگاه شرکت می کرد و از دفاعیات تک تک شان تأثیر بسیار می پذیرفت».

فرشته اخلاقی پس از این مقدمه، به بیان ویژگی های این شیرزن مجاهد از زبان همرزمانش می پردازد.

«از روزی که در کنار هم وارد مبارزه علیه دیکتاتوری شاه شدیم، سخت ترین شرایط و پیچیده ترین شقوق را در مقابل اشرف دیدم. ولی او با روحیه ترین و سرزنده ترین بود. مبارزه را عین زندگی اش می دانست و حاضر بود برایش هر بهایی را بپردازد.

او مدتی مسئولیت تبادل مدارک و مطالب بین مجاهدین زندانی با مخاطبان بیرون از زندان را داشت. در پروسه ای دیگر مسئول راه اندازی تظاهرات خانواده زندانیان سیاسی در بازار تهران و قم شد. مدتی مسئول شبکه وسیع ارتباطی و خبری خانواده ها بود و مدتی دیگر، برگزاری جلسه هفتگی خانواده های مجاهدین را برعهده داشت.

آنچه از او می دیدیم، اراده و تصمیم قاطع برای عملی کردن هر هدفی به نفع سازمان محبوبش بود.»

مسئول او بعد از ضربه سال ۱۳۵۰ مجاهد شهید فاطمه امینی بود و در تمام فعالیتهای خانواده های مجاهدین و افشای جنایات شاه علیه مجاهدین زندانی شرکت فعال داشت. او مقاومت در زیر شکنجه تا پایان را از مسئولش فاطمه امینی آموخته بود و به رغم اطلاعات گسترده ای که از مجاهدین سرافراز داشت هیچ چیز از او زیر شکنجه و در بازجوئیهای ساواک درز نکرد. او در زندان شاه به سمبل پایداری و تکیه گاه زندانیان سیاسی و همبندانش تبدیل شد.

فراز دیگر از زندگی اشرف احمدی، دستگیری و وضع حمل او در زندان شاه است.

یکی از همرزمانش می گوید:‌ «تابستان سال ۵۴ اشرف در حالی که باردار بود، بازداشت شد و به زندان افتاد. او بیماری شدید قلبی هم داشت و از این بابت، در وضعیت وخیم و آسیب پذیری قرار داشت. مأموران ساواک شاه در همان حال او را زیر فشار و سخت ترین شکنجه ها بردند. او دخترش را در زندان اوین به دنیا آورد و تا ۵ ماهگی در زندان بزرگ کرد.»

اشرف در دادگاه شاه به ۱۵سال زندان محکوم شد. او در شمار زندانیان سیاسی بود که چند ماه پیش از سقوط شاه به همت خلق قهرمان ایران از زندان آزاد شدند.

اشرف احمدی، پس از پیروزی انقلاب در ایران و روی کار آمدن خمینی، بار دیگر به جرم عضویت در مجاهدین و فعالیت سیاسی بازداشت و زندانی شد و در این دوره از زندانش بود که کاری را که شاه ناتمام گذاشته بود خمینی با سبعیت تمام به پایان رساند!

شرح این پروسه را فرشته اخلاقی از گزارش یکی از زنان هم بند اشرف قرائت می کند:

«از اوایل سال ۶۰ که در بند ۳۱۱ زندان اوین بودم خبر دستگیری اشرف احمدی را شنیدم. حدود ۸ ماه گذشت. هر کدام از ما در سلول ‌های جداگانه بودیم و ارتباط مستقیمی نداشتیم. در اواخر پاییز سال ۶۰  اشرف در اتاق ۴ بالا در بند ۲۴۰ بود. اینجا دیگر ارتباط مان با هم مستقیم بود.

اتاق ۴ بالا، تماماً از زندانیان مقاوم تشکیل شده بود. لاجوردی به طور مضاعف نسبت به این اتاق حساسیت داشت و دلیلش هم این بار، حضور اشرف بود. شرایط به نحوی بود که هرکس از بازجویی برمی گشت نمی توانست پیش اشرف برود یا با او رابطه نزدیکی برقرار کند. مأموران به محض اطلاع از چنین مراوداتی، فشار را روی اشرف و سایر زندانیان مجاهد بالا می‌بردند.»

فرشته اخلاقی شرح می دهد که در بند زنان و در این نمونه مشخص زنان مجاهد محبوس در اوین، فشارها و شکنجه و بازجویی ها باعث نزدیکی، صمیمیت و مهربانی و از خودگذشتگی هرچه بیشتر برای هر یک از آنان در قبال بقیه همبندی هایشان می شد.

اشرف احمدی چون تجربه بازجویی در زمان شاه را داشت به خواهرانی که دستگیر می شدند این تجارب را منتقل می کرد و شیوه محمل سازی برای لو نرفتن اطلاعات را به آنها می آموخت. لاجوردی که از این موضوع مطلع شده بود در زندان جاسوس گذاشته بود تا هر زندانی که با اشرف ارتباط بر قرار می کند را به او گزارش کند و آن زندانی را به این دلیل مورد بازجویی قرار می دادند.

اشرف در مدت بازجویی و شکنجه از پاسخ دادن به سئوالات بازجویان خودداری می کرد به طوری که حتی یک صفحه از بازجویی او وجود نداشت. حتی در هیچ بیدادگاهی حاضر نشد و هیچ محکومیتی هم نداشت.

لاجوردی در حسینیه اوین جلساتی برگزار می کرد تا به این ترتیب کلیه زندانیان اوین را به آنجا بیاورد، اما اشرف حتی در یک جلسه آن هم شرکت نکرد. وقتی به لاجوردی گزارش می دادند که اشرف احمدی به حسینیه نیامده است با کینه ای که نسبت به او داشت می گفت: ‌«او را ول کنید. او دیوانه است».

این زندانیان مقاوم در برابر دسیسه های مأموران و پاسداران، تلاش می کردند با خلاقیت های هر چه بیشتر، مانع از پی بردن آنها به ارتباطات میان خودشان شوند. از این رو، قرارهای زندانیان با هم برای رد و بدل کردن نتایج بازجویی ها، عمدتاً در دستشویی یا حمام و یا در ساعات خاموشی و استراحت شب صورت می گرفت. اشرف در این مورد دقت بسیار داشت تا ردی باقی نگذارد و چنین رابطه ای را بتواند با زنان زندانی حفظ کند.

شجاعت و مقاومت در برابر فشارهای زندان، موضوعی بود که زنان محبوس در سیاهچالهای خمینی از اشرف احمدی طی سالیان حبس، دیده و آموخته اند. او هیچگاه به میله ها فکر نمی کرد، امید آزادی بود که در ضمیرش شعله ور بود.

این زن پیشتاز مجاهد خلق پس از ۷ سال اسارت در زندانهای خمینی با کارنامه ای درخشان از مقاومت و شجاعت و درس ایستادگی و رزم و نبرد نهایتاً در جریان قتل عام ۳۰ هزار زندانی سیاسی در روز ۹ مرداد ۱۳۶۷ در زندان اوین به دارآویخته شد.

مأموران خمینی ۳ ماه بعد از اعدام اشرف، به خانه مادرش مراجعه و یک کیف شخصی را تحویل دادند، و بدون اینکه کمترین رد و نشانی از محل دفن او بدهند، اعلام کردند که «اشرف» اعدام شده است.

علاوه بر اشرف، یک برادر او احمد احمدی در سال ۱۳۵۴ زیر شکنجه های ساواک شاه شهید شد. برادر دیگرش، علی احمدی، نیز در دومین موشک باران لیبرتی به شهادت رسید.

خروج از نسخه موبایل