رفتار هوشيارانه‌ي مادرم، فاطمه صیقلی

فاطمه صیقلی

فاطمه صیقلی از جمله مادران فعالي بود كه در فاصله‌ي سالهاي 5۸ تا 60 كه ایران پنهه‌ي فعاليتهاي سياسي و افشاگرانه بعد از انقلاب ضد سلطنتی بود در نهاد كارگري سازمان مجاهدین در شهر رشت فعاليت مي كرد.

او در سال 62 در رشت به همراه چند نفر ديگر دستگير و راهي زندان شد. در آن زمان پسر 16 ساله مادر فاطمه صیقلی به نام احمد رئوف بشری دوست در زندان باشگاه  افسران رشت اسير بود.

دختر مادر فاطمه صیقلی از زندانيان مجاهدی بود که مدتی قبل از دستگیری مادر از زندان فرار کرده بود، او درباره مادرش مي گويد:

 

بعد از فرارم از زندان در تابستان سال 62، مادرم دستگير شد. بعدها برايم در خاطراتش تعريف كرد كه بازجويان چگونه با بلوف و يكدستي زدن، قصد داشتند او را به حرف درآورند و به واسطه او از من که بعد از زندان زندگی مخفی داشتم، كسب اطلاعات كنند. لذا طي بازجويي با بهانه كردن من، مستمر به او مي گفتند كه دخترت را دوباره دستگير كرده ايم و امشب مي خواهيم اعدامش كنيم. او الان در سلول كناري است و مي تواني صدايش را كه در زير شكنجه است، بشنوي.

مادر فاطمه صیقلی مي گويد وقتي از سلول كناري صداي شلاق و شكنجه‌ي دختر جواني را شنيدم  بازجو گفت گوش كن و بعد تو هم  همه حرفهايت را بگو. چون ما او را دوباره دستگير كرديم و چيزي براي مخفي كردن نداري وتو هم مجبوري همه چيز را به ما بگويي. مادر گفت:‌ يك لحظه باور كردم كه واقعاً تو دستگير شده اي و قلبم ريخت اما به خودم نهيب زدم كه دخترت يا هر كس ديگر فرقي ندارند همه شان مجاهد هستند و من نبايد در برابر اين جلادان كوتاه بيايم. براي همين با خونسردي گفتم اشكالي ندارد شما كه حكم اعدام او را داده ايد پس حالا كه مي خواهيد اعدامش كنيد يك ملاقات كوتاه به من بدهيد تا براي آخرين بار او را ببوسم. اما تا  اين را گفتم گويا كه دستشان رو شده بود با خشم و عصبانيت  بر سرم ريختند و شروع كردند به زدن كه «مادر منافق تو از دخترت منافق تري» … مادر از اينكه طرح آنها را شكست داد بسيار خوشحال بود.

مادر فاطمه صيقلي مدت كوتاهي بعد از آزادي از زندان به علت بيماري و رنج هاي ناشي از زندان و اسارت فرزندانش، در تابستان سال 1363 در گذشت و احمد نيز در جريان قتل عام زندانيان مجاهد در سال 1367 به شهادت رسيد.

خروج از نسخه موبایل