سخنرانی صبا رضایی از انجمن جوانان صبا تا به آخر ایستادهایم در مراسم چهلمین سالگرد مقاومت عادلانه مردم ایران
من صبا رضایی داشجوی سال سوم معماری هستم که می خواستم در رابطه با ۳۰ خرداد صحبت کنم در اینجا بد نیست که یاد آوری کنم که من در چنین روزی به دنیا آمدم و پدر و مادرم همواره گفتند که من بایستی خیلی خوشحال و مفتخر باشم که ۳۰ خرداد متولد شدم.
از همان دوران کودکی برام از خاطرات نوجوانی و جوانی شان صحبت کردند.
آنها گفتند که بهار آزادی مردم ایران چقدر زود قبل از اینکه به ثمر برسه به خزان تبدیل شد.
مادرم می گه ۱۷ سال بیشتر نداشت برای آگاهی مردم روزنامه مجاهد و فریاد گودنشین می فروخت. بارها برای فروختن روزنامه چماقدارها توی سر او و دوستانش می زدند و روزنامه هاش را می گرفتند و حتی روسری از سرشون می کشیدند. مادرم می گه بارها مردم برای این کار برخورد می کردند و می گفتند مگر این داره چکار می کنه به غیر از فروختن روزنامه؟
وقتی خمینی نتوانست فروش روزنامه و سخنرانی برادر مسعود را تحمل کند شروع به دستگیری میلیشیا ها نوجوان و جوان کرد.
حتی تظاهرات مسالمت آمیز آنها در ۳۰ خرداد به خاک و خون کشید. همان شب صد ها نفر از نوجوانان را اعدام کردند، روب و وحشت در دل مردم بیندازند.
اما مجاهدین کوتاه نیامدند، آخه آنها قول دادند آزادی را به ایران بیاورند. ۱۲۰۰۰۰ شهید و ۳۰۰۰۰ زندانی که قتل عام شدند. دایی محمد رضا دانشفر دانشجوی پزشکی یکی از آنها بود، او با هوش و علمی که داشت میتونست بهترین زندگی را داشته باشه ولی او به شخص خودش فکر نمیکرد . دوست داشت که همه مردم از رفاه و آسایش برخوردار باشند، همه آزاد باشند هر طور میخواهند زندگی کنند. متاسفانه به خاطر همین آرمان در سن ۳۲ سالگی در سال ۶۷ سر بدارشد.
این ارزشها خیلی مهه. واسه همین من همه خواهران و برادران اشرفی را دوست دارم. به کانونهای شورشی که همسن و سال من هستند افتخار می کنم. انشاالله به زودی آخوندها و پاسداران را از ایران بیرون می کنیم. و آزادی را در ایران جشن می گیریم.