ماری اسکلودووسکا کوری -قسمت دوم

  اقتباس و نگارش: ناهید همت آبادی

پاییز سال ۱۸۹۱ ماریای ۲۴ ساله در پاریس بود. نیاز درونی، سالهای سخت قبل از سفر که برای کسب پول از سر گذرانده بود،

کار را از کوچک و کم آغازکردن و به تدریج گسترش دادن، به تنهایی روی هدف متمرکز شدن و هرگز آن را از نظر دور نداشتن و کشش بی پایان به یادگیری، به ماریا کمک کردند

تا در پاریس به مشکلات اولیه غالب آید.

زبان فرانسه او زیاد خوب و اطلاعات او در زمینه فیزیک نیز کافی نبود: باید دو برابر معمول کار می کرد اما در خانه خواهر که ازدواج کرده بود برای کار و مطالعه، امکان و آسایش نداشت ناچار به یک اتاق زیر شیروانی نقل مکان نمود تا در آرامش تحصیل کند.

این اتاق زمستانها چنان سرد می شد که شیر آب آن یخ می زد. نه پول زیاد داشت و نه می خواست کمترین وقت را صرف پخت و پز کند. فقط با نان، کره و چای تغذیه می کرد و گاهی از شدت ضعف از هوش می رفت. شب و روز کتابی به دست داشت و بدون آرزوی هیچ تنوعی فقط می خواند و می آموخت. بسا روزها که بی هیچ کلام یا سخن با کسی سپری می شد  با این حال از شادی و رضای درون سرشار بود – این همان زندگی بود که او می خواست – اگر هم به ندرت احساس تنهایی می کرد اما حضور در هر جمع یا شرکت در هر شادی را اگر فاقد مباحث علمی بود تنها تلف کردن وقت و انرژی می دانست و این احساس طی تمام دوران زندگی پیوسته با او بود.

جز ساعاتی کوتاه آن هم برای کسب انرژی و سلامتی، باقی اوقات را فقط کار می کرد و چنان در آن متمرکز می شد که  انگار هیچ چیز دیگر برای او دارای کمترین اهمیتی نبوده یا اصلاً وجود ندارد. سال ۱۸۹۳ تحصیلات فیزیک را به عنوان بهترین شاگرد و دو سال بعد تحصیلات ریاضی را به عنوان نفر دوم به پایان رساند. ششصد روبلی را هم که به عنوان کمک هزینه تحصیل از ورشو برایش ارسال شد در اختیار دختر دانشجویی گذاشت که از عهده تأمین هزینه تحصیل خود برنمی آمد.

تحقق ایده های سالهای جوانی را تنها امکانی می دانست که بدان وسیله می شد دنیای بهتری بنا نمود. هرکس باید شخصاً خود را بسازد بدون اینکه فراموش کند در قبال اتفاقاتی که در جهان روی می دهد نیز مسئولیت دارد و هرکس باید خود را در جایگاه و موقعیتی قرار دهد که برای جامعه نیز مفید و مثمر به ثمر باشد. برای ماریا اسکلودووسکا این جایگاه در سال ۱۸۹۴ لهستان بود.

او موقتا به کشور خود بازگشت تا آموخته ها را در اختیار کشور خویش قرار دهد. چند ماه قبل از این نیز ماری و پییرکوری ضمن گفتگویی کوتاه و چندین دقیقه ای در پاریس یکدیگر را عمیقاً شناخته و با علایق و نقاط  مشترک یکدیگر آشنا شده بودند.

ماری در این باره می نویسد: «او به سوی من آمد تا بعضی سئوالات علمی را مطرح کند که من نیز خوشبختانه در باره آنها همان نظرات را داشتم و سپس مسایل اجتماعی و مشکلات عام بشر مطرح گردید که هر دوی ما نیز به آن علاقمند بودیم و با وجود دوگانگی ملیت، بین نظرات او و من تفاهم شگفتی وجود داشت که بدون شک قسمتی از آن به تشابه محیط خانوادگی ما برمی گشت.»

ماری و پییر تابستان ۱۸۹۵ با یکدیگر ازدواج کردند و این سرآغاز یک زندگی خلاق، پر بار و رابطه ای غیرمعمول بود که بیشتر به کار مشترک علمی می مانست تا یک ازدواج  معمولی – لااقل بنا برسنتها، تصورات و درک متداول عادی.

ادامه دارد

خروج از نسخه موبایل