روز شنبه ۳۱خرداد۱۳۹۹، یکی از سخنرانان کنفرانس بینالمللی آغاز چهلمین سال مقاومت انقلابی، روز شهیدان و زندانیان سیاسی در اشرف ۳، معصومه ملک محمدی همردیف مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران بود.
معصومه ملک محمدی ۶۳ ساله، در جریان انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و به عنوان یک دانشجوی هوادار مجاهدین فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. او در تظاهرات ۳۰ خرداد سال ۶۰ در تهران که به دستور خمینی با آتش گشودن بر روی تظاهرات کنندگان مسالمت آمیز به خاک و خون کشیده شد، شرکت داشت و از شاهدان این روز تاریخی است. وی در ۳۰ دی ۶۱ دستگیر شد و تا دی ماه سال ۶۴ در زندان اوین در حبس و تحت شکنجه های سخت قرار گرفت.
بخش هایی از سخنان معصومه ملک محمدی در این کنفرانس که شهادتی از قهرمانی جوانان ایران رو در روی خمینی و پاسداران ظلمت و تباهی در لحظات آن روز تاریخی که مقاومت مشروع در برابر رژیم دیکتاتوری مذهبی او آغاز شد و مقاومت و قهرمانی زنان مجاهد خلق در سیاهچالهای خمینی در دهه ۶۰ می باشد را در زیر می آوریم:
«سلام بر نسل سی خرداد که تنش مجروح و خونچکان است اما با عشق پرشکوهش به مسعود، به راهبر آزادی و رهایی، یک روز هم از جنگ با رژیم دست نکشید، از میدانهای نبرد عبور کرد. از اتاقهای شکنجه، از واحد مسکونی از قبر و تابوت و قفس عبور کرد، از سولهها و سالنهای حلقآویز در سال۶۷ از محاصره ۱۴ساله در اشرف و لیبرتی عبور کرد اما ذرهیی از آرمانش دست برنداشت و امروز امید مجسم مردم ایران برای آزادی است.
سلام بر سی خرداد عید سرخ فام مقاومت در چهلمین سالگردش، سلام بر سی خرداد روز شهیدان و زندانیان سیاسی و سلام بر ۳۰خرداد سالروز تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران.
و افتخار بر مردم ایران و مجاهدیناش که ۴۰سال است با پلیدترین و وحشیترین دشمن آزادی در جهان امروز در جنگ است.
امروز به یاد روز داغ و خونین سی خرداد هستیم. روز گذاشتن بنای مقاومت برای آزادی. روز کبوتران خونین بال میلیشیا، روز پاسخ نه مردم ایران به رژیم خمینی، و روز آغاز آینده تابناک مردم ایران».
معصومه ملک محمدی سپس از دریچه نگاه یک زن مقاوم، به شرح لحظه به لحظه وقایع ۳۰خرداد۱۳۶۰ می پردازد و تاریخچه مجاهدین در برابر دیکتاتوری زن ستیز حاکم را چنین به تصویر می کشد:
شعار «یا مرگ یا آزادی» سکوت را می شکند
ساعت ۱۴و ۳۰ دقیقه است. من به همراه معلمین دیگر، در چهارراه مصدق هستیم.
افراد بهصورت تکی یا دو نفره و چند نفره در میدان فردوسی و چهارراه مصدق حاضر میشوند. برخی در صف مغازهها. برخی در پیادهروها. پاسداران نباید تا لحظه شروع تظاهرات باخبر شوند.
رژیم باید مطلقاً غافلگیر شود وگرنه امکان برگزاری تظاهرات از دست میرود.
در دلم غوغایی است… آیا سازمان میتواند مخفیانه یک تظاهرات چند صد هزاران نفری شکل دهد؟
راس ساعت ۴ باید تظاهرات شروع شود.
خیابان ساکت است. رفت و آمدهای به ظاهر معمولی جریان دارد.
۳۰ثانیه به ساعت ۴ و یکباره، شعار «یا مرگ یا آزادی» سکوت خفقان را میشکند.
با سرعت باور نکردنی صفوف تظاهرات شکل میگیرد. حیرتزده به اطراف نگاه میکنم. با شعار به سمت خیابان فرودسی حرکت میکنیم. دقایقی بعد صدای گلولههای پاسداران در فضا میپیچد. با سرعت پیش میرویم و به جمعیت افزوده میشود. به اطرافم نگاه میکنم دختران و پسران جوان با شور فریاد میزنند «یا مرگ یا آزادی»،
«زنده باد آزادی».
و بعد پاسداران با شلیک گلوله و با قمه هجوم میآورند. برخی مجروح و خونین کف خیابان میافتند. بهسرعت پراکنده میشویم تا بتوانیم دوباره تظاهرات را شکل بدهیم. درهای مغازهها و خانههای اطراف و آغوش مردم مان برایمان گشوده میشود.
همینکه پاسداران در تعقیب نفرات متفرق میشوند دوباره جمع میشویم و شعارها شروع میشود.
جنگ و گریز تا ساعت هشت شب ادامه دارد. تمام مناطق مرکزی تهران فریاد «یا مرگ یا آزادیست».
خمینی، دوران مسالمت را با خون و گلوله و آتش پایان می دهد
پاسداران وحشیانه شلیک میکردند و دستهدسته تظاهر کنندگان را سالم یا مجروح دستگیر میکردند. آنچه بسیار شگفتانگیز بود، انسجام و ارتباطات مجاهدین بود. هر حرکتی با انضباط و هوشیاری و با سرعت انجام میشد.
آن روز با سرکوب تظاهرات ۵۰۰هزار نفره مردم ایران و اعدامهای شتابزده و شبانه دختران و پسران جوان و نوجوان در شب ۳۰خرداد به پایان رسید.
دوران مسالمت را که مجاهدین تلاش میکردند طولانی کنند، خمینی با خون و گلوله و آتش بهپایان رساند
و بعد از آن روز بود که مقاومت ایران مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب داد و پرچم مقاومت سراسری برای آزادی را برافراشت.
کمترکسی از حماسة مقاومت زنان در پشت میله های زندان با خبر است
گفتم که نسل ۳۰خرداد شکنجهگاهها را در نوردید.
در سالهای ابتدای دهه ۶۰ من مثل دهها هزار عضو یا هوادار مجاهدین در زندان بودم. این که آدمکشان خمینی در اوین و زندانهای دیگر چه میکردند، داستانهایش تا حد کمی گفته شده، اما اینکه خواهران ما در این شکنجهگاهها چه ایستادگی و مقاومتی کردند بهندرت کسی از آن خبر دارد.
آن مقاومتها در زندانهای سال۶۰، آن اعدامها که بعضی روزها در اوین ۱۰۰مجاهد یا ۲۰۰مجاهد یا حتی ۳۰۰ یا ۴۰۰نفر را تیرباران میکردند، و آن ۳۰هزار زندانی سیاسی که بیش از ۹۰درصدشان مجاهد بودند و برای وفاداری از آرمانشان سرموضع ایستادند و حلقههای دار را انتخاب کردند؛ همه آنها داستان نسل ۳۰خرداد و داستان مقاومتی است که از آن روز شروع شد.
شروع مقاومت در ۳۰خرداد مثل شروع هر کار بزرگی خیلی سخت بود. اما بسیار سختتر، بسیار عظیمتر و البته پرشکوهتر استمرار آن است.
راز شکست ناپذیری مقاومت
من وحشیگری های رژیم و حزباللهیها و پاسدارهایش را در ۳۰خرداد دیدم. شاهد بخشی از شکنجهها و کشتارها در زندان بودهام. جنایتها و حملههای رژیم بهاشرفیها را دیدهام. شاهد موشکبارانهای رژیم به مجاهدین در لیبرتی بودهام و صحنه بهصحنه و روز بهروزش را حس کردهام. اینها در توحش و قساوت از نمونههای بینظیر جهان امروز است. اما میخواهم گواهی کنم که پدیدهیی هست از این بهمراتب و بهمراتب شگفتتر و آن، مقاومت در برابر این سرکوبهاست.
این عجیب نبود و نیست که رژیم برای حفظ قدرتاش این طور جنایت کند، عجیب این است که در مقابل چنین رژیمی یک مقاومت برپا میشود و عجیبتر این است استمرار پیدا میکند. آنهم نه یک سال، نه ده سال، که چند دهه.
راز این مقاومت چیست؟ راز این طاقت و ظرفیت چیست؟ راز این تسلیم ناپذیری و شکست ناپذیری چیست؟
این راز اسماش انقلاب است.
چطور میشود قیمت داد و قیمت داد و خسته نشد؟
چطور میشود با سوزن کوه کند؟
چطور میشود در یک مقطع در مقابل رژیم و دوازده دولت که همراهیاش میکردند، ایستاد و از آن مهلکه پیروز بیرون آمد؟
چطور میشود در دل اختناق و سرکوب، کانون شورشی را سازمان داد و قیامها را برانگیخت
چطور میشود شیطانسازی، تروریسم، عملیات نفوذ و انواع دسیسهها برای فروپاشی مقاومت را درهم شکست؟
رازش انقلاب است.
ما ایدئولوژی فردیت خودپرستانه و ایدئولوژی جنسیت را شکست دادیم که توانستیم در مقابل رژیم شکست ناپذیر شویم. ما ایدئولوژی خمینی را در کانون اصلیاش یعنی زنستیزی شکست دادیم که توانستیم برابری زن و مرد را بهطور حقیقی برقرار کنیم . ما یک رهبری با همین طینت و با همین سرشت یعنی پاک و رها را انتخاب کردیم و از آن پیروی کردیم و سر بر راهش گذاشتیم که توانستیم یک مقاومت منسجم و مستحکم داشته باشیم.
این راز مقاومت ماست و خوشبختانه امروز نسل جوان و رویان ما در شهرهای ایران بهاین راز پی بردهاند و بهاین مقاومت رو آوردهاند و میشنویم که هر روز آخوندها از این واقعیت در حال گسترش جیغ و فریاد میکشند…
آری، مجاهد هر صبح خود را با یادآوری این عهد خونین با تکیه بر آموزههای انقلاب رهاییبخش مریم آغاز میکند و هر شام با همین عهد و پیمان برای صبحی دیگر آماده میشود.
نسل ما یک روز انتخاب کرد که مقاومت را در مقابل رژیم شروع کند و بیتردید و بیتردید روزی هم که کار این رژیم را تمام کند و سرنگوناش کند فراخواهد رسید.