فاطمه زارعی در آباده شیراز متولد شد و تحصیلات خود را در رشته فیزیک ادامه داد. پس از گرفتن لیسانس در این رشته از دانشگاه به عنوان دبیر دبیرستان به کار مشغول شد.
فاطمه با وجود داشتن دو کودک خردسال با پشتکار و علاقه بسیار به تدریس می پرداخت. او یکی از فعال ترین مسئولان کانون معلمان شیراز بود. خصائل برجسته انقلابی و انسانی او باعث شد که به عنوان کاندیدای مجاهدین در اولین دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب ضدسلطنتی در شیراز معرفی شود. امری که مورد پسند ارتجاع زن ستیز نبود و با تقلب های گسترده و کار شکنی های بسیار مانع ورود او به مجلس شدند.
در روزهای پایانی دوران مبارزه سیاسی افشاگرانه علیه استبداد دینی، تظاهرات اعتراضی گسترده ای در شهرهای مختلف نسبت به کشتار مجاهدین به راه افتاد. یکی از این تظاهرات اعتراضی در روز ۲۷ خرداد در شیراز بود. در این روز تعداد زیادی از خواهران و مادران مجاهد در بازار وکیل شیراز گرد آمدند تا نسبت به برخوردهای ضدانقلابی ایادی رژیم در مورد فرزندان مجاهدشان اعتراض نمایند. فاطمه یکی از مسئولان و سازمان دهندگان این تظاهرات بزرگ بود. مزدوران رژیم که از قبل فاطمه را می شناختند و از نقش فعال او در به راه انداختن تظاهرات آگاه بودند او را شناسایی و در همانجا دستگیر کردند.
ورود او به زندان همزمان با ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و شروع مقاومت عادلانه سراسری علیه ارتجاع حاکم بود. فاطمه زیر وحشیانه ترین شکنجه ها برده شد اما او با مقاومت مثال زدنی اش توانست سر خصم را به سنگ بکوبد و از ایستادگی خود در برابر همه وحشی گری ها خاطره ای به یاد ماندنی به جای بگذارد.
یکی از شاهدان دلاوری های فاطمه در زندان نوشته است: «براثر شکنجه ها وضعیت جسمی فاطمه زارعی به شدت وخیم شده بود. او را آنچنان زده بودند که دچار بیماری های عفونی شد و برای اینکه کسی به او رسیدگی نکند در سلول انفرادی نگهش می داشتند و به کسی اجازه نمی دادند به سراغ او برود.»
دژخیمان که از شکنجه کردن او چیزی عایدشان نشد تصمیم گرفتند تا با سوءاستفاده از عواطف مادری فاطمه را به تسلیم وادارند. غافل از اینکه عزم جزم زن مجاهد خلق که در راه خدا و خلق هرگز ضعف و سستی به خود راه نمی دهد بسا بالابلندتر از اینهاست.
یکی از هم بندیان او در این مورد نوشته است: «پاسداران تلاش می کردند با آوردن بچه هایش به ملاقات، مقاومت فاطمه را در هم بشکنند اما هر بار او حسرت این را به دل دژخیمان می گذاشت. صحنه دیدار فاطمه با دو کودک خردسالش به نام های شورا و مسرور که آن روزها هر کدام ۳-۴ ساله بودند به راستی آموزنده بود. صحنه زیبایی از عشق پاک مادرانه، آن هم در حالی که شدت شکنجه شده بود و تنش از تازیانه های دژخیمان مجروح بود.»
فاطمه زارعی جزو کادر تشکیلات زندان بود. او برای همرزمانش در زندان در زمینه مقاومت در برابر شکنجه و پایداری در برابر فشارها الگو و شاخص بود و در سخت ترین شرایط دو چیز را فراموش نمی کرد. یکی رابطه با دیگر زندانیان و دیگری مطالعه کردن و پیگیری مسائل سیاسی و ایدئولوژیک. او با همه زندانیان مقاوم رابطه داشت. به زندانیان جدید روحیه می داد و در مورد آنان به شدت احساس مسئولیت می کرد. به قدری با روحیه و سرزنده بود که هر زندانی جدید نیز می فهمید با چه کسی طرف است و به سرعت به او اعتماد می کرد.
در نوشته دیگری از زندان شیراز آمده است: «ما همگی وقتی جدیت و پاکبازی فاطمه را در امر مبارزه می دیدیم به راستی درس می گرفتیم و افق های جدیدی برایمان گشوده می شد. تمامی کسانی که فاطمه را در آن ایام دیده بودند این سوال را از خود می کردند که این همه پاکبازی صادقانه از کجا مایه می گیرد؟ تا این که یکبار خواهری را برای بازجویی بردند. وقتی برگشت خبر داد که رژیم می خواهد سلسله خبرهای مخدوشی درباره برادر مسعود(رجوی) بین زندانیان پخش کند و با انتشار این خبرها روحیه رزمنده و مقاوم بچه ها را درهم بشکنند. فاطمه هوشیارتر از همیشه بچه ها را جمع کرد و گفت: «هدف رژیم از این تبلیغات خود مسعود نیست، چون دستش به او نمی رسد، هدف دشمن این است که ما را از مسعود جدا کند. این موضوع قبل از هر چیزی برای ما آزمایشی است که خود را در مقابل دشمن بیازماییم که تا کجا به مسعود ایمان داریم.» اینجا بود که فهمیدیم فاطمه چه رابطه عمیقی با رهبری مقاومت دارد و ریشه استواریش نیز در همین امر نهفته بود.»
در زمینه سازی برای آغاز قتل عام سرخ فام و خونین ۱۳۶۷، ملاقات فاطمه نیز قطع شد. دژخیمان از پذیرش هرگونه لباس و خوراک و پول برای او خودداری کردند و در پاسخ مراجعه مکرر خانواده اش به آنها گفتند: «به ما مربوط نیست چنین کسی در اینجا زندانی نیست و خبری هم نداریم.» خانواده باز اصرار می کنند و در آخر به آنها گفته می شود به دادستانی مراجعه کنند. وضعیت سردواندن خانواده فاطمه تا آذر ماه ۱۳۶۷ ادامه می یابد.
سرانجام در ۱۳ آذر ۱۳۶۷ مشخص می شود که فاطمه زارعی نیز در شمار قتل عام شدگان بوده است. در مراجعه به گورستان، کارکنان آنجا می گویند فاطمه را به همراه ۳۰۰مجاهد دیگر اعدام کرده بودند.
پیش از او خواهرش فتانه زارعی نیز در سال ۱۳۶۱ توسط رژیم خمینی اعدام شده بود.
فاطمه و فتانه زارعی جزو نسلی از زنان پیشتاز و انقلابی بودند که جان خود را فدای رهایی مردمشان ساختند. یادشان همیشه زنده و نامشان مشعلی روشنگر در مسیر مبارزه برای رسیدن به آزادی و برابری خواهد بود.